اندیشه تاریخی در حدود عقل ومنطق
 
چکیده:
ما تا حد زیادی درباره‌ی آثار تاریخی می اندیشیم و این هنگامی است که دیگر نظریه‌ی عقل سلیم ما را ارضا نمی کند و ما از نقشی که تخیل سازنده در آن ایفا کرده است، آگاه شده ایم. ولی این مفهوم از یک جهت به شدت بر خطاست، زیرا نقش انتقاد را که اهمیتش کم تر از آن نیست، در نظر نمی گیرد.

تعداد کلمات: 1465 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
 
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان

ما تا حد زیادی درباره‌ی آثار تاریخی می اندیشیم و این هنگامی است که دیگر نظریه‌ی عقل سلیم ما را ارضا نمی کند و ما از نقشی که تخیل سازنده در آن ایفا کرده است، آگاه شده ایم. ولی این مفهوم از یک جهت به شدت بر خطاست، زیرا نقش انتقاد را که اهمیتش کم تر از آن نیست، در نظر نمی گیرد. پندار ما از شبکه ی بنایمان به گونه ای است که گویی به واقعیات اظهارات مراجع، که ما آنها را به عنوان داده ها یا نقاط ثابت کار ساختمان تلقی می کنیم، قلاب شده است. ولی ما با این طرز فکر به این نظریه که اکنون می دانیم نظریه ی صحیحی نیست باز می لغزیم که حقیقت در این اظهارات حاضر و آماده به ما داده شده است. می دانیم که حقیقت را باید با نقد آن به دست آورد، نه با قورت دادن آنچه مراجع به ما می گویند و به این سان نقاط بر فرض ثابتی که تخیل تاریخی شبکه ی خود را در میان آنها میتند، حاضر و آماده به ما داده نمی شوند، بلکه باید با تفکر انتقادی حاصل شوند.
 
غیر از خود فکر تاریخی هیچ چیز دیگری وجود ندارد که با توسل به آن بتوان حقیقت نتایج آن را تعیین کرد. قهرمان داستان پلیسی دقیقا مانند یک مورخ فکر میکند. هنگامی که از قرائن بسیار گوناگون تصویری تخیلی از این که جنایت چگونه و به دست چه کسی صورت گرفته ترسیم می کند، در آغاز نظریه ای محض دارد که باید منتظر بماند تا حقیقت آن روشن شود و باید از خارج هم به آن برسد. کارآگاه این بخت و اقبال را دارد که بنا به عرف آن شکل ادبی، با تکمیل ساختمان او و با اعتراف جانی که در شرایطی ابراز می شود که اصالت آن مورد تردید قرار نمی گیرد، قضیه پاک و تمیز خاتمه می یابد. مورخ به این خوشبختی نیست. اگر او با مطالعه ی مدارکی که هم اکنون در اختیار دارد به این اعتقاد برسد که بیکن نمایشنامه های شکسپیر را می نوشت یا هنری هفتم شاهزادگان را در برج به قتل می رساند و آنگاه سندی به خط خود این افراد به دست آورد که به آن وقایع اعتراف کرده اند، نتایج کار او به هیچ وجه تحقق یافته نخواهد بود. سند جدید نه فقط به تحقیقات خاتمه نخواهد داد بلکه فقط با طرح مسئله ای جدید، مسئلهی وثوق خود آن سند، وضع را به هم خواهد ریخت.

   بیشتر بخوانید:  آفرینش تاریخ علمی

من با ملاحظه ی نظریه ای که بر طبق آن همه چیز معین شده است آغاز کردم: بر طبق آن تمام حقیقت، تا آنجا که هر حقیقتی برای مورخ قابل دسترسی باشد، حاضر و آماده در اظهارات حاضر و آمادهی مراجع برای او فراهم می شود. بعد دیدم که بسیاری از آنچه او حقیقت می انگارد به این طریق تعیین نشده بلکه با تخیل پیشینی او ساخته شده است، ولی باز هم خیال کردم که این تخیل به شکل استنتاج از نقاط ثابتی که به همان معنا معین شده اند عمل میکند. اکنون به این نقطه رانده شده ام که اعتراف کنم برای تفکر تاریخی هیچ نقطه ی ثابتی که به این سان معین شده باشد وجود ندارد. به عبارت دیگر، در تاریخ همان طور که اگر درست سخن بگوییم مرجعی وجود ندارد، داده ای هم وجود ندارد.
 
مورخان فکر میکنند که کارشان را از داده ها آغاز می کنند و منظورشان از داده ها واقعیات تاریخی است که در آغاز یک تحقیق معین تاریخی به طور حاضر و آماده در اختیار دارند. چنین داده ای، اگر تحقیق راجع به جنگ پلوپونزی باشد، عبارت خواهد بود از مثلا اظهاراتی از تو سیدید که اساسا به عنوان حقیقت پذیرفته شده اند، ولی هنگامی که می پرسیم چه چیزی این  اطلاعات را به فکر تاریخی داده است، پاسخ واضح است: فکر تاریخی خودش آن را به دست آورده است، و بنابراین در ارتباط با فکر تاریخی، به طور کلی، این یک اطلاع نیست بلکه یک نتیجه یا دستاورد است. فقط معرفت تاریخی ماست که به ما می گوید این علائم عجیب روی کاغذ حروف یونانی اند و کلماتی که از آنها تشکیل می شوند در لهجهی آتنی معانی خاص دارد؛ که آن قطعه نوشته ی معتبر توسیدید است، نه چیزی که در لابلای آن گنجانده یا تحریف شده باشد و این که در این مورد توسیدید می دانست از چه سخن می گوید و سعی می کرد حقیقت را بگوید. سوای همه ی اینها، آن قطعه چیزی جز طرحی از علائم سیاهرنگ بر کاغذ سفید نیست. ابدأ واقعه ای تاریخی نیست بلکه چیزی است که این جا و هم اکنون موجود است و مورخ آن را درک می کند. تمام منظور مورخ، هنگامی که بعضی واقعیات تاریخی را به عنوان داده های خود توصیف می کند، این است که از لحاظ یک قطعه کار خاص، با مسائل تاریخی مرتبط با آن کار به عنوان مسائل حل شده رفتار کند، هرچند که اگر آنها حل شده باشند فقط به این دلیل است که تفکر تاریخی آنها را در گذشته حل کرده است و آنها فقط تا زمانی حل شده می مانند که او یا فرد دیگری تصمیم بگیرد دوباره مطرح شان کند.
 ما تا حد زیادی درباره‌ی آثار تاریخی می اندیشیم و این هنگامی است که دیگر نظریه‌ی عقل سلیم ما را ارضا نمی کند و ما از نقشی که تخیل سازنده در آن ایفا کرده است، آگاه شده ایم. ولی این مفهوم از یک جهت به شدت بر خطاست، زیرا نقش انتقاد را که اهمیتش کم تر از آن نیست، در نظر نمی گیرد. پندار ما از شبکه ی بنایمان به گونه ای است که گویی به واقعیات اظهارات مراجع، که ما آنها را به عنوان داده ها یا نقاط ثابت کار ساختمان تلقی می کنیم، قلاب شده است. ولی ما با این طرز فکر به این نظریه که اکنون می دانیم نظریه ی صحیحی نیست باز می لغزیم که حقیقت در این اظهارات حاضر و آماده به ما داده شده است. می دانیم که حقیقت را باید با نقد آن به دست آورد، نه با قورت دادن آنچه مراجع به ما می گویند و به این سان نقاط بر فرض ثابتی که تخیل تاریخی شبکه ی خود را در میان آنها میتند، حاضر و آماده به ما داده نمی شوند، بلکه باید با تفکر انتقادی حاصل شوند.
بنابراین، شبکهی بنای تخیلی او نمی تواند اعتبار خود را از مقید شدن به وقایعی معین ( آن طور که در آغاز شرح دادم) اخذ کند. آن شرح نمایانگر تلاشی بود برای رهاساختن او از مسئولیت گره گاه های بافت او و تصدیق مسئولیت اش نسبت به آنچه در فواصل آنها بنا میکند. واقعیت این است که مسئولیت در مورد یکی درست به اندازه ی دیگری است. او اعم از این که آن چه را که به اصطلاح مراجعش به او می گویند بپذیرد یا نپذیرد یا تعدیل و یا باز تفسیر کند، خودش شخصا مسئول اظهاراتی است که پس از نقد شایسته ی آنها ابراز میکند. معیاری که به او حق میدهد اظهاراتش را ابراز کند، هرگز نمی تواند این واقعیت باشد که آنها را مراجع به او داده اند.
 
این موضوع مرا به این پرسش باز می گرداند که معیار چیست که در این نقطه می توان پاسخی جزئی و موقت داد. شبکهی بنای تخیلی بسیار سخت تر و قوی تر از آن است که ما تا کنون فهمیده ایم. این شبکه پیش از آن که برای اعتبار خود به حمایت واقعیات معینی متکی باشد، خود به سان سنگ محکی عمل میکند که با آن می توانیم تعیین کنیم آیا واقعیات مورد ادعا اصیل اند یا خیر. سونتون به من می گوید نرون زمانی قصد داشت بریتانیا را تخلیه کند؛ من این اظهار را رد می کنم، نه برای این که مرجعی بهتر صریح خلاف آن را میگوید (که البته کسی چنین نمی گوید، بلکه به این سبب که بازسازی من از سیاست نرون بر اساس آثار تاکیتوس اجازه نمی دهد که فکر کنم سونتون راست می گوید و اگر گفته شود که این فقط به معنای آن است که من تاکیتوس را بر سونتون ترجیح می دهم، اعتراف میکنم که درست است ولی من به این سبب این کار را می کنم که خود را قادر می یابم آنچه را تا کیتوس به من میگوید در تصویری منسجم و پیوسته گرد آورم و در مورد سوئتون این توانایی را در خود نمی یابم.
 
به این ترتیب، تصویر مورخ از گذشته محصول تخیل پیشینی خود اوست که باید منابع به کار رفته در بنای او را توجیه کند. این منابع فقط به این سبب است که منابع به شمار می آیند. به بیان دیگر، فقط به این سبب تصدیق شده اند که به این طریق موجه شده اند، زیرا هر منبعی ممکن است آشفته باشد: این نویسنده غرض ورزیده، آن یکی اطلاعات نادرست داده، این سنگ کند را دانشمند بی کفایتی بد خوانده، آن یکی را سنگکار بی دقتی خراب کرده؛ این قطعه ظرف شکسته را حفار نادانی خارج از سیاق خودش قرار داده، آن یک را خرگوش بی حیایی... مورخ انتقادی باید همه ی اینها و بسیاری از خطا کاری های دیگر را کشف و اصلاح کند. او این کار را با در نظر گرفتن این امر انجام میدهد که آیا تصویر گذشته ای که مدارک به آن ختم می شوند منسجم و پیوسته هست یا خیر؟ تصویری هست که معنی داشته باشد یا نه؟ و تنها به این وسیله می تواند آن را انجام دهد. تخیل پیشینی که کار بنای تاریخی را انجام می دهد، وسیله ی نقد تاریخی را هم تأمین میکند.
 
به این ترتیب، تصویر مورخ از گذشته که دیگر بر نقاط ثابت تأمین شده از خارج تکیه نمی کند، جزء به جزء تصویری تخیلی است و ضرورت آن در هر نقطه ضرورت تخیل پیشینی است. اگر چیزی به آن راه می یابد، به آن سبب نیست که تخیل او به طور انفعالی آن را می پذیرد، بلکه به این دلیل است که فعالانه آن را می طلبد.
 
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)

   بیشتر بخوانید:
  اسطوره و تاریخ یزدان‌سالار
  مفهوم یونانی تاریخ
  گرایش ضدتاریخی اندیشه‌ی یونانی